پندها... ( از شیطان بشنوید)
حضرت نوح (ع) هنگامی که کشتی را درست کرد و درآن حیوانات را جای داد، الاغ درخارج کشتی ماند.
هرچه نوح او را به سوار شدن در کشتی وادار میکرد سوار نمیشد بالاخره خشمگین شده گفت:(ارکب یا شیطان)
سوار شو ای شیطان.
شیطان این سخن را شنید، خود را در پی الاغ آویزان نموده داخل کشتی شد.
همین که کشتی به حرکت درآمد ، چشم نوح (ع) به شیطان افتاد که در صدر کشتی نشسته پرسید چه کس به تو اجازه
داد گفت تو مگر نگفتی سوار شو ای شیطان.
آنگاه گفت ای نوح تو بر من حقی داری ونیکی درباره من کرده ای می خواهم آن را جبران نمایم.
نوح پرسید آن خدمت چه بوده؟
در پاسخ گفت: تو دعا کردی قومت به یک ساعت هلاک شدند، اگر این کار را نمی کردی من حیران بودم به چه وسیله آنها را
منحرف وگمراه کنم، از این زحمت مرا راحت کردی.
حضرت نوح دانست که شیطان او را سرزنش می کند.
شروع به گریه نمود، بعد از طوفان پانصد سال گریه می کرد از این رو « نوح »لقب یافت پیش از آن عبدالجبار نام داشت.
خداوند به او وحی کرد که سخن شیطان را گوش کن. نوح به شیطان گفت آنچه می خواستی بگویی بگو.
گفت تو را از چند خصلت نهی می کنم: اول اینکه از کبر پرهیز کن زیرا اول گناهیکه نسبت به خداوند انجام شد همین کبر
بود چون پروردگار مرا امر کرد برای پدرت آدم سجده کنم اگر تکبر نمی کردم و سجده می نمودم مرا از عالم ملکوت
خارج نمی کردند. دوم از حرص دوری گزین، زیرا خداوند تمام بهشت را برای
پدرت آدم مباح گردانید از یک درخت او را نهی کرد ، حرص آدم
را واداشت تا از آن درخت خورد ودید آنچه باید ببیند.
سوم ، هیچگاه با نامحرم خلوت مکن مگر اینکه شخص ثالثی با شما باشد اگر بدون کسی خلوت کنی
من درآنجا حاضر می شوم ، و تو را وسوسه می نمایم تا به زنا وادارت کنم.
خداوند به نوح وحی کرد که گفته شیطان را قبول کن.
انوار نعمانیه-صفحه81